مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

یلدا 95

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها مهتا خانوم مامان امسال پنجمین باری هست که یلدا را در کنار ما میگذرونی الهی یلدایت رویایی روزهایت پر فروغ شبهایت ستاره باران! طبق معمول هرسال خونه بابابزرگ و مامان بزرگ(مامان و بابای مامان جون) جم شدیم و یه محفل گرم داشتیم به صرف حلیم خیلی خوشمزه  دخترکم همون روزی .که شبش یلدا بود خیلی کمک مامان کردی تا ژله ها ،هندونه و... آماده شد واصلا مثل قبل که در حال درست کردن ژله بودم نمیگفتی میخوام حتی به منم میگفتی دست نرنیا اینا ماله مهمونی هستااا روز قبلش هم مهد کودک شما یه جشن واقعا زیبا گرف...
7 دی 1395

تولد مامان

نازنینم 20 آذر روز تولد مامانی هست و امسال یکی از اون بهترین تولد های من بود چون شما عزیز دلم و بابایی واقعا منو غافلگیر کردید دقیقا موقعی که داشتم فکر میکردم بیخیال من شدید شما و بابایی بعدالظهر روز تولدم به بهانه پول گذاری برای دستگاه عابر بانک رفتید بیرون آخه گاهی شما میروی دنبال بابا مثلا کمک کنی  برگشتن هرکدومتون با یه هدیه و یه شاخه گل برگشتید که منو کاملا سورپرایزم کردید دوستون دارم دلیل های بودنم همچنین ممنونم از خاله مرضیه باباجون و مامان جون که اونا هم واسم سنگ تموم گذاشتن دوستــــــــــــــــــــون دارم ...
7 دی 1395

تولد 4 سالگی

وجود زیبایت وارد به دنیا میشود هدیه سالروزش این آوا میشود عاشقی چون من بی پروا میشود در شعر تولد غرق رویا میشود اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود تولدت مبارک   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم تولدت مبارک   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   خدای اطلسی ها با تو باشد پناه بی ...
7 دی 1395

سفر به مشهد مقدس

عریز دلم این اولین سفر مشهد شما بود و همچنین دومین سفر مامانی و بابایی اونم بد 10سال خدا را شکر که امام رضا(ع)ما را طلبیدند اونم موقع به این خوبی شاید حکمتی داشته هم هوا عالی بود هم خلوت بود و بهتر اینکه روز سوم سفرمون همرمان با آغاز محرم بود که مراسم برافراشتن پرپم محرم سر گنبد طلایی خیلی خوب بود جای همگی خالی بریم سراغ سفرنامه مون از اول ،پرواز رفتمون ساعت 10صبح بود بدون تاخیر راه افتادیم وموقع رسیدن آژانس های فرودگاه ما را به هتل رسوندن در بین راه گنبد طلایی را که دیدیم همزمان به السلام علیک ما شما هم گفتی وااای امام رضا خدایا شکرت که اومدیم و به آقای راننده با صدای بلند گفتی و اشاره کردی بریم به سمت امام رضا که کلی...
7 دی 1395

شهربازی شهر رویاها

سلام عریز دلم چند وقتی بود که تصمیم داشتیم یه روز را بریم یکم اصفهان گردی و بعدش شهر رویاهای اصفهان که خیلی تعریفش را شنیده بودیم ولی به دلایلی دچار تاخیر شد و بالاخره یه روز جمعه تابستونی اونم ار نوع شهریوریش راه افتادیم به سمت اصفهان خیلی اتفاقی توی راه عمو حسین و خانواده شون را دیدیم و باهم رفتیم خونه بردار زن عمو که تاره از زیارت کربلا اومده بودن خیلی خوش گذشت  سپس رفیم خیابان سپه من واسه شما خانوم کوچولوام یه چرم عروسکی خوشکل گرفتم که یه کیف خوشکلتر برات بدوزم جالب اینجاست که وقتی من از مغاره چرم فروشی اومدم بیرون شما و بابایی هم با یه کیف خوشکل از مغازه روبه رویی اومدین بیرون  من بهت می گفتم منکه میخواستم واست...
7 دی 1395
1